اگر زن و شوهر میتوانستند عشق و علاقهشان به یکدیگر را از طریق آزمایش علمی بسنجند، چه اتفاقی میافتاد؟ این ایده مرکزی فیلم علمی-تخیلی و عاشقانه “ناخن” است. این فیلم توسط کریستوف نیکو، فیلمساز یونانی، ساخته شده است. نیکو، که سابقه کار با یورگوس لانتیموس در فیلم “دندان نیش” (Dogtooth) را دارد، تأثیر بزرگی از همکاری با لانتیموس در داستانهای درازش بهدست آورده است. او علاقهی زیادی به فیلم “خرچنگ” (The Lobster) دارد و حتی در دو فیلم اولیهاش، سعی کرده است تا دو نسخهی مختلف از آن تولید کند.
اولین فیلم ساختهشده توسط نیکو با نام “سیبها”، داستان مردی تنها را روایت میکند که بهنظر میرسد از اپیدمی فراموشی رنج میبرد و بههمراه گروهی از بیماران دیگر، در برنامهای به نام “هویت تازه” شرکت میکنند. در این برنامه، فعالیتهایی مانند دوچرخهسواری، کوهنوردی، ماهی گیری، شرکت در مهمانی، و برقراری رابطه با جنس مخالف به بیماران محول میشود و آنها باید عکسی از خودشان بگیرند تا به عنوان اثبات انجام این فعالیتها بهکار رود. اما این برنامه بیشتر به تحقق هدف تکمیل آن توجه داشت تا به تجربهی انسانی بیماران.
فیلم “سیبها” به کارگردانی کریستوفیکو
کریستوفیکو، فیلمساز یونانی، در دو فیلم نخستاش تلاش کرده است تا دو نسخهی متفاوت از «خرچنگ» را بسازد. همانطور که “خرچنگ” از طریق ترسیم نسخهای دستوپیایی از جامعهی امروز، به هجو “بازار روابط عاشقانه” میپرداخت، “سیبها” هم در بستر داستانی خیالیاش، ماهیت مصرفگرایانهی استانداردهای اجتماعی از “زندگی خوب” را زیر سوال میبرد. هر دو فیلم، برای افشای جوهرهی بلاهتبار تلقیهای پذیرفتهی جامعه از مفاهیم انسانی، لحنی کمیک و نگاهی ابسورد داشتند.
فیلم لانتیموس با ایدهی فانتزیِ تبدیل شدن انسانها به حیوان در صورت عدم پیدا کردن پارتنر مناسب، به تقلای عمومی برای مجرد نماندن طعنه میزد. همچنین، در “سیبها”، با ایدهی عکس گرفتن پس از هر فعالیت ساده، اشارهای واضح به خودنمایی عمومی در شبکههای اجتماعی و نیاز انسانِ امروزی به تایید چشمهای ناظر بیرونی بر زندگیاش دیده میشود.
در فیلم دوم نیکو، “عشق” به عنوان جنبهای دیگر مورد توجه قرار گرفته است. دیوید (نقش افراد) در “خرچنگ”، عشق حقیقی را در میان نیروی مقاومت ساکن جنگلهای اطراف پیدا میکند، عشقی که بهطور ممنوع تلقی میشود. این ایدهی پیدا کردن حقیقت انسانی، جایی ورای مرزهای محدودکنندهی ساختارهای حاکم بر روابط اجتماعی و عاطفی، در “ناخن” نیز به تصویر کشیده شده است.
در دومین اثر بلند داستانیِ نیکو، استانداردهای علمیِ محبوبِ آن زمان برای تعریف روابط عاشقانه، نه یک بار، بلکه دو بار، عشقِ شخصیت اصلی یعنی آنا (با بازی جسی باکلی) به پارتنرش رایان (با بازی جرمی الن وایت) را تایید میکنند و شکلگیری رابطهای حقیقی میان او و امیر (با بازی ریز احمد) را ناممکن میدانند. اما آنا، در پایان، به نتیجهی آزمایشهای خشک علمی بیاعتنایی میکند و شور رمانتیک را در “انکار” نظم حاکم مییابد.
البته، وجه هجوآمیز و ابسورد “خرچنگ” و “سیبها”، در جدیدترین اثر نیکو، حضور دارد. خود ایدهی آزمایش علمی برای اثبات درصد ریاضی عشق، به طور ذاتی هجوآمیز است! در نسخهی خیالی “ناخن” از جهان واقعی، درگیری ذهنی زوجها با پرسشی آزاردهنده (“پارتنرم تا چه اندازه برای من مناسب یا به من علاقهمند است؟”)، به دلیل وجود امکانی برای رسیدن به پاسخی قطعی برای آن، تبدیل به وسواسی مخرب میشود. این وسواس، شک و تردیدهای درهمتنیده با هر رابطهی عاطفی را نمایندگی میکند.
با نگاهی به جامعهی کنونی، ایدهی در ظاهر ابسورد آزمایش ناخن، در واقع، آنقدر هم عجیب نیست! در این جامعه، بسیاری حاضرند که تجاربی شدیدا “دردناک” را پشت سر بگذارند تا از اصالت علاقهی طرف مقابلشان مطمئن شوند یا سرنوشت نهایی رابطهشان را، پیش از تحمل آسیبهایی جبرانناپذیر، پیشبینی کنند. به عبارت دیگر، اگر ایدهی علمی-تخیلی فیلمنامهی نیکو و سم استاینر و استاورس رپتیس در جهان واقعی اجرا میشد، احتمالا افراد زیادی به آن تن مید
“نقاط قوت فیلم “ناخن” نسبت به “سیبها” بسیار جالب است. فیلم “ناخن” تلاشهای نیکو را برای دستیابی به یک حال و هوای رمانتیک و گرم به خوبی نشان میدهد. استفاده از آهنگهای عاشقانه و موسیقی متن شیرین و احساسبرانگیزِ کریستوفر استریسی، همراه با ریتم آرام فیلم، مود ملایمی را در سراسر فیلم ایجاد میکند. این موارد در لحظهی جشن یکسالگی موسسهی تحصیلی، جایی که آنا از دور به تنهایی امیر را تماشا میکند، به خوبی مورد توجه قرار میگیرد. این ویژگیها همراه با بازی خوب جسی باکلی، موجب میشود که “ناخن” به فیلمی موفق تبدیل شود. اما مشکلات “ناخن” همان نقایصی است که “سیبها” را تحت تاثیر قرار داد. فیلمهای نیکو، بنا به “چه”های جالبی دارند، اما در “چگونه”ای جذاب، کمبود دارند. آثار فیلمساز نوظهور یونانی، به جای این که مینیمال و مختصر باشند، پر از اطلاعات اضافی هستند. “ناخن” همچنان در مرحلهی طرح قرار دارد و نیاز به یک توسعه بیشتر دارد تا به یک فیلمنامهی بلند سینمایی تبدیل شود. اگرچه برخی صحنهها به لطف جزئیات سبکی و اجرایی، قابل ارزیابی هستند، اما بسیاری از جزئیات فیلمنامه به نظر اضافی و بیکارکرد میآیند.”
با منزل متنی دور دیگر، میتوان اصرار “ناخن” بر اعتبار آزمایشات را مورد تایید قرار داد. به عبارت دیگر، این متن تأکید میکند که آنا واقعاً عاشق رایان است و نه امیر. از این منظر، این داستان جوانب جالبی از روابط عاشقانه را به تصویر میکشد؛ به این صورت که حتی یک آزمایش علمی قاطع نمیتواند عشق و احساسات آدمی را کنترل کند. این متن میتواند به عنوان یک نقد الهیاتی از مسائل احساسی و عاطفی انسانها در مواجهه با تحولات و پیچیدگیهای زندگی دیده شود.
نگرانیهای آنا در طول داستان بیشتر متمرکز بر روی نتیجهی آزمایش است. آیا او هنوز عاشق رایان است؟ اگر واقعاً عاشق امیر باشد، چطور؟ اما در پایان، شخصیت باید با واقعیت مواجه شود که یک آزمایش بر روی کاغذ نمیتواند عواطفش را نسبت به امور دیگر تغییر دهد. او مجبور است با این واقعیت کنار بیاید که احساساتش و وابستگیهایش، حتی پس از مدتی از گذشت زمان، همچنان پابرجا خواهد ماند. این متن به طور اصلی بحث میکند که حقیقت عشق و احساسات چیزی است که به راحتی از بین نمیرود، حتی زمانی که با چالشها و پرسشهای مختلف مواجه است.